کاش می شد!

چرا نمی شود زندگی را از ته زندگی کرد؟ می خواهم کودک باشم... می خواهم نفهمم می خواهم نشنوم...میخواهم.... چرا هر چه را می خواهم ندارم؟ چرا نمی توانم چیزهایی را که دارم بخواهم؟ من چه دارم جز یک دنیای خالی یک نفره تنهای تنها من بدون تو..... چطور این دنیا را دوست داشته باشم؟؟؟؟؟ خسته ام نازنین می دانم بی قراریهایم را نمی خواهی می دانم.... ولی من جز چشمان تو سنگ صبوری ندارم. بخوان باز هم بخوان.... تو می فهمی چه می گویم چه می خوانم تنها تو می دانی این صدای خسته روزی همه وجودش پر بود از شور شوق احساس... کاش آن وجود هنوز وجود داشت... دلم تنگ است... کاش بودی کاش می شد همه این لحظه هارا بارید....!








اینجا مخفیگاه منه به مخفیگاه تنهاییهای من خوش اومدی :-*