کاش می شد!

چرا نمی شود زندگی را از ته زندگی کرد؟ می خواهم کودک باشم... می خواهم نفهمم می خواهم نشنوم...میخواهم.... چرا هر چه را می خواهم ندارم؟ چرا نمی توانم چیزهایی را که دارم بخواهم؟ من چه دارم جز یک دنیای خالی یک نفره تنهای تنها من بدون تو..... چطور این دنیا را دوست داشته باشم؟؟؟؟؟ خسته ام نازنین می دانم بی قراریهایم را نمی خواهی می دانم.... ولی من جز چشمان تو سنگ صبوری ندارم. بخوان باز هم بخوان.... تو می فهمی چه می گویم چه می خوانم تنها تو می دانی این صدای خسته روزی همه وجودش پر بود از شور شوق احساس... کاش آن وجود هنوز وجود داشت... دلم تنگ است... کاش بودی کاش می شد همه این لحظه هارا بارید....!

سعی می کنم بی خیال شم !

.. نوبت من تموم می‌شه‌، سیگاری آتیش می‌زنم، کنار پنجره می‌رم و بازش می‌کنم، احساسی که دیگه حالا برام مزمن شده مث یه ققنوس از خاکستری دود سیگار سر می‌کشه و منو درسته می‌بلعه، انگار همین دیروز بود که از قاب پنجره‌ای - همین دور و بر - شهد وحشی چشمای کوهستانی‌شو تو کامم ریخت ... هوا بارونیه، کوهی دیده نمی‌شه، کلاغ سیاهی، قنبلی خاکستری ابرها رو شیار می‌زنه، برام خبری نیاورده، از بالا سرم رد می‌شه، روی چوب پایینی قاب پنجره با خط کج و معوج کنده شده : " من دوستش دارم " ... یاد اون نوشته‌ای می‌افتم که پایین کنار در آسانسور روی دیوار کنده شده ... یاد اون شبی می‌افتم که لنگه‌ی سنگین در چوبی رو کنار زدم و توی دالون بی انتها به سمت سقوط می‌رفتم، اما یه صداش و یه نگاه‌اش– جلوی چشمای حیرت‌زده‌ی دوستان – منو کشید بالا، انقدر که برگشتم به خودم ... نه، نوشته‌ی کنار آسانسورو یادم نمی‌آد، چه اهمیتی داره، در و دیوار تئاترشهر پر از اسم و نوشته‌است، پر از بازیگر و کارگردان و نویسنده و طراح و ... که هیچ‌کدومو یادم نمی‌آد ... مهم نیس ... سیگارو روی دماغ ققنوسه خاموش می‌کنم و پنجره رو می‌بندم ...‌


                                                                 

   برای اینکه موندگار بشی باید توی دلم بشینی
        اما تو اشتباه کردی و تو چشمم نشستی
 ببین چشمام رو که میبندم دیگه نیستی
....

دلم تنگه :-(

دلم تنگه. دلم حرفات رو می خواد. چشمای مهربونت رو می خواد. دلم آرامش می خواد. همون آرامشی که یه عمر به دنبالش بوده ام و در هیچ کس و هیچ چیز ندیدم الی تو. فقط تو هستی که با حرفات من رو آروم می کنی. فقط تو هستی که با مهربونیت و خنده هات، با خوشحالی و قصه هات زندگی رو واسم معنا می کنی. یه معنای جدید. یه حجمی که توش همش عشقه و دیگه هیچ.


ببین اینجا کنار پنجره نشسته ام. نه صندلی راحتی هست که بتوان بر روی نشست و از گذشته و آینده گفت و نه قهوه ای که باهم بخوریم و عاشقانه گپ بزنیم. شمع هایم همگی آب شده اند مثل روزهای عمرم بی تو. نمی دانم کی درخت تلخ صبر، میوه شیرین می دهد اما می دانم خسته از هر سفر و هیاهو هستم. خسته از این پای آبله حاصل یه عمر آوارگی و بی خانمانی. دوست دارم تو در کنارم باشی تا با آتش عشق تو گرم شوم.

راستی کبوترهای عشق هم دیگه لب پنجره نمیان مبادا که اشکهای من رو روی گونه هام ببینن. گاهی احساس می کنم چقدر از هم دوریم. دوست داشتم کبوترها رو توی بغلم می گرفتم و می گفتم خوش به حالتون که پر پرواز دارید.هرجا که بخواید می تونید برید اما من آدمی هستم در قفس قانونها گیر کرده ام. اینجا برایم عشق را حبس کرده اند. اینجا دلدادگی جرم است. اینجا عاشق شدن احمقیت است. اینجا فرهاد و شیرینهایش فقط در کتابهاست.

من بی خیالم..... :-(

من خیال ها داشتم..

من خیال ها از سر گذرانیدم برای بودن..

حال! هیچ نمیابم جز موهومات پوسیده ی دیروز..

و امروز.. تهی ام! تهی از هر آنچه که خیال در آن اوج می گیرد..

من خیال دیدن ندارم.. دیگر خیال بودن ندارم!

خیال پرسش از آدمیان را به خاک سپردم!

من روزی خیال را می پرورانیدم برای خندیدن!

خیال ها را به چشم دل می دیدم..

اما این آدمهایی که خیال انسانیت، ریشه های درکشان را سوزانیده، خیال های ساده ی مرا به بازی گرفتند..

حتی احساس خیالم را در خاک دفن کردند..

من اکنون خیالی ندارم جز پرسش از آن آفریننده ای که خیال زندگی را به کسی بخشید که حتی نمی دانست چگونه از خیالش مراقبت کند.. چگونه زندگی کند و چگونه آینده بسازد!

من جز این خیالی ندارم..!

من بی خیالم..

یه کاری کن!

یه کاری کن که می تونی یه خونه شو تو ویرونی

از این بیشتر نپرس از عشق نمی دونم نمی دونی

تو این تقویم دل مرده کسی اشکاشو نشمرده

کجا دیدی که تنهایی غماشو با خودش برده

یه کاری کن از این بیشتر نیفتم تو غم آخر

نزار شمع حضور من یه شعله شه تو خاکستر

نگو دوره نگو دیره نگو این قصه دلگیره

یه عمری رفته از دسم نیای عشق تو می میره

ترس...

ترس ، ترسم از دست تو بوده برای خواستن عشقم

نیاد اون روزی که دیره واسه داشتن عشقم نیاد

ترس ، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم

دیگه دل، دیگه دل سرد بشم از تو برم و با تو نباشم

ترس من اینه که روزی روی قولم پا بزارم

واسه بدبینی و حرفات تورو تنها بزارم

ترس من از خنده های تلخ و بی روحه لب توست

کاش بدونی دل تنهام گمشده تو این شب تو

ترس ، ترسم اینه دیر بفهمی عشق پاکو تو نگاهم

دیگه آرزوم نباشه بمونیم همیشه با هم

ترس ، ترسم از اینه که روزی من به یاد تو نباشم

دیگه دلسرد بشم از تو برم و با تو نباشم

خیال

با خیالت عمری روزو شب درگیرم

توی رویام هر شب دستتو می گیرم

بی تو خیلی تنهام چقد از من دوری

رفتی و با گریه گفتی که مجبوری

تو دلم آتیشه بگو بر می گردی

با نگات آخه منو عاشقم کردی

زیره بارون بی تو برا تو می خونم

تا ابد تا زنده ام واسه تو می مونم

اگه عاشق باشی دوریم شیرینه

لحظه هامون رنگه شادیو می بینه

واسه رویای من بهترین تعبیری

اگه با هم بودیم واسه هم می میریم


سرووووود :D


این چند وقت موجه انتخابات همه جارو گرفته واسه همین هوس کردم دو تا شعر که البته شعرای مورد علاقه خودم هستنو اینجا بنویسم یکیش شعر وطنم هستش که فک کنم همه شنیده باشن سرود ملی قدیمیه ایران و اون یکی هم شعر ای ایران محمد نوریه ایشالله که خوشتون میاد دوستان خواهشا مطالب منو می خونین نظرم بدین بگین چیکار کنم بهتره مطالب به نظرتون اصلا قشنگ هس یا نه ممنون می شم 


آهنگه زیبای وطنم از سالار عقیلی ...


نام جاوید ای وطن
صبح امید ای وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که همآواز تو منم
همه ی جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
بشنو سوز سخنم
که نوا گر این چمنم
همه جان و تنم
وطنم، وطنم، وطنم، وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان
ز صلابت ایران جوان



آهنگ ای ایران از محمد نوری...

در روح و جان من می مانی ای وطن

به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد


در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان


سبزی سر چمن ، سرخی خون من ، سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته


ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان

در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد


خاطره!


لحظه به لحظه روز و شب خاطره هات یادم میاد

حس می کنم دیوونه وار خیلی دلم تورو می خواد

یهو میای جلو چشام سیاه می شه دنیا برام

غم می گیره وجودمو آخه از این تورو می خوام

تورو می خوام نگو دیگه خیلی دیره نگو دلم یه جای دیگه اسیره

بدون عشقم بی تو دل من می میره

آخه این دل من پیش تو گیره

عشق تو از تو قلبم بیرون نمی ره

اگه نیای غمت جونمو می گیره

عاشقی ببین چه کردی با دلم دارم می میرم اما هنوز منتظرم وای وای وای

عاشقی خونت خراب شده رو سرت آخه این دلم خیلی وقته منتظره