چقد سخته

چقدر سخته

کسي رو که دوستش داري نتوني بهش بگي که دوستش داري....

وچقدر بده

که کسي تورو دوست داشته باشه واينو نتونه بهت بگه.

چقدر سخته

تو چشاي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد وبجاش يه

زخم هميشگيرو به قلبت هديه داده زل بزنيوبجاي اينکه

لبريز کینه و نفرت شي حس کني که هنوز هم دوسش داري.

چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به ديواري تکيه بدي که

يه بار زير آوار غرورش همه وجودت له شده.

چقدر سخته

تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما

وقتي ديديش هيچ چيزي بجز سلام نتوني بگي.

چقدر سخته

وقتي که پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه

اما مجبور بشي بخندي تا نفهمه که هنوز دوسش داري.

چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار

بار خودتو بشکني و اونوقت آروم زير لب بگي

گل من

باغچهء نو مبارک.....

تو و من

تو می مانی و من

از دیروز و امروز

و من

به پرده ای فکر می کنم

که حقیقت نگاه  تورا از من ربوده است

و به طناب داری می اندیشم

که هیمین نزدیکی هاست

همین جا

کنار جاده سرد و برزخ بی روح قفس

حالا تو می مانی و فردا

تیتر اول روزنامه های شهر

امشب می خوام از زنده بودنم انصراف بدم...

خسته ام از زندگی خسته ام شونه هام خستس از بس بار غم کشیده کاش می شد از زنده بودن انصراف داد کاش می شد بین بودن و نبودن حق انتخاب داشت... چرا من... چرا همیشه این منم که بازی می خورم... چرا همیشه این منم که باید از خودم و غرورم بگذرم چرا... چرا زندگی با من اینجور می کنه... امشب همه زندگیم داره مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمم می گذره و من تو تمام مراحل زندگی از خودم به نفع بقیه گذشتم همیشه کشیدم کنار برای اینکه بقیه شاد باشن.... همیشه سعی کردم خوب باشم و تا تونستم به بقیه کمک کردم اما همیشه توسط تمام آدمایی که یه روز بهشون کمک کردم متهم به بدی شدم... آخه این چه زندگیه که من همیشه باید توش بازنده باشم... امشب سرم داره می ترکه حس می کنم همه مشکلات مثل یه غده شده که تو وجودم داره رشد می کنه.... می خوام بد باشم بدی کنم نامردی کنم تمام بلاهایی که سرم اومدرو سره بقیه بیارم اما نه اینجوریم دلم خنک نمی شه ... امشب دلم می خواد از زنده بودنم انصراف بدم... امشب دلم می خواد که دیگه نباشم .... خدایا منو ببر....