JoOodaee

اگه دستم به جدایی برسه                          **                           اونو از خاطره ها خط می زنم

از دل تنگه تموم آدما                               **                           از شب و روز خدا خط می زنم

اگه دستم برسه به آسمون                        **                           با ستاره ها قیامت می کنم

نمی زارم کسی عاشق نباشه                     **                          ماه رو بین همه قسمت می کنم

وقتی گاهی من و دل تنها می شیم               **                          حرفای نگفتنی رو می شه دید

می شه تو سکوت بین ما دوتا                   **                          خیلی از ندیدنیهارو شنید

قصه جدایی ما آدما                                 **                           قصه ی کوریه ماست از خودمون

دوری من و تو از لحظه عشق                   **                           قصه سادگی گمشده بود


تک پر !!

آی آدما گوش بکنین وصیت من ....

آی شمایی که می گیرین رو دوشتون جنازه من.....

دستای منو از توی تابوت بیرون بزارین تا که بدونن هیچی از این دنیا نبردم خالین این دستای من.....

تورو خدا موهای منو شونه نکشین تا که بدونن دست نوازش نکشیدن رو سر من........

اگه کسی سراغمو ازتون گرفت تورو خدا نزارین بره آخه اون قاتل من....

بگین چشاش به در بود نیومدی سراغش ......

بگین به یاد تو بود نیومدی سراغش........

بگین که تک پرت بود نیومدی سراغش.........

بگین که عاشقت مرد دیگه نیا سراغش........

دیونم خودم می دونم :-(

دلم برایت تنگ شده آنقدر که هر لحظه با تمام وجود بودنت را مثل ماهی تشنه به آب طلب می کنم و عطر وجودت را برای همیشه در شش هایم نگه داشته ام تا بهانه باشد که نفس کشیدنم را از یاد نبرم ، چشمانم را صبح ها به اشتیاق دیدن چشم های دل فریب تو باز می کنم و این آرامش وجودت است که مرا هم آرام می کند و لبان شیرینت که همیشه چنان راهنمای من بوده اند و چنان اتصالی میانمان بر قرار کرده است که توصیف کردنش فقط از ارزش آن می کاهد و بزرگی وجودت را کم رنگ ، تو تمام هستی من هستی و تمام داشته هایم و تمام آرزوهایم و نهایت هدیه ای که می شود آرزویش را داشت ... و چه ساده اند این مردم و چه بی اختیار ، که گمان می کنند رنگین کمان لباسهای تنشان مرا از هوش برده و یاد آنهاست که مرا مجنون کرده ، آنها چه می دانند دلم در تمنای حصار کیست و چه می دانند دلم را فرش قدم های که کرده ام و چه می فهمند از عشق بازی چشم ها و کوچکی دنیای بزرگشان ، من کلید جانم را به دست معشوغم می دهم ، اختیارم را به اراده او داده ام و عطش بی پایان وجودم را با نمک یاد او التیام می دهم ... و...و چه ساده اند این آدمک های مغازه ای !

تنهام .....



وقتی دستم و گرفتی و گفتی دوست دارم.
یه لحظه فقط یه لحظه صدای قلبم و شنیدم
خوشحال شده بود.
بالاخره یه کس پیدا شده بود که من و دوست داشته باشه.
احساس تنهایی تو من مرد
آره مرد
تو قبرش و کندی
تو چالش کردی
تو بودی که همیشه کنارم بودی.
اما حالا...
تو رفتی و دوباره تنها شدم.
دوباره همون حس همیشگی.
دوباره تو سکوت فکر کردن.
فکر کردن به تو به آینده که چه طور بی تو زندگی کنم
دارم دیوونه می شم
خدایا تو کمکم کن
کمکم کن بتونم اون و خاطراتمون و لحظه های خوب و بدمون و فراموش کنم

دوست دارم .......

دوست دارم بی آنکه منو دوست داشته باشی! دوست دارم حتی اگه به چشمای خیسم بخندی و بی خیال این باشی که دلم شکسته! دوست دارم حتی اگه دلت سنگ باشه ! عزیزم باور کن به تو نیازمندم ... مرا باور داشته باش حتی برای یه لحظه هم که شده قلب منو با تمام وجودت حس کن تا تنهایی دوباره به ویرانه دلم نیومده تو بیا و قاب عکس زیباتو اونجا بزار! دنیا رو بد ساختن : اونی که دوس داری تورو دوس نداره و اونی که تورو دوس داره تو دوسش نداری اما کسی که تو دوسش داری و دوست داره به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسن و این رنجه .... به کدامین جرم حکم صبر برای من صادر شد 

من آن یاس کبودم ..........


من آن یاس کبودم و دلم می خواهد از عطر گیسوانم تو را مست کنم...

و با زیباییم ، چشمانت را خیره نمایم...

ولی به یاد داشته باش مرا تنها در آن عطر و زیبایی نبینی....

آنچه را که هستم نگاه کنم و اگر آن را زیبا و معطر یافتی ، از عشق سیرابم کن مرا اینگونه بخواه... ؟!! love

باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب .............

سلام به همه امیدوارم خوب باشین و سال خوبی شروع کرده باشین و تا آخرم خوب باشه امروز اومدم به دفترچه تنهاییام تا حرفایی که شاید گفتنش واسم سخترو بنویسم یه وقتایی حس می کنیم می خوایم با کسی حرف بزنیم اما خوب کسیو پیدا نمی کنیم یا شایدم گفتن بعضی حرفها خیلی مشکل باشه اون موقست که آدم رو به نوشتن میاره امروز روز عجیبی بود دیگه واقعا تصمیمو گرفتم خیلی فک کردم اما اگه بگم از دوس داشتن خسه شدم مسخرس نه ( مسخرس نه جمله مشهوره فرید جنگل برت توی خانه سبزه ) اما باید بگم خیلی سخته عاشق کسی باشی که حتی دوستم نداشته باشه ،کسی همه زندگیت باشه که تو حتی گوشه ای از زندگیشم نیستی ،زندگیو تو چشای کسی ببینی که حتی دیدنشو ازت محروم کنه ، خنده های یکی قند تو دلت آب کنه در حالی که میدونی خنده های تو باعث آزاره اونه ، همه فکرت بشه کسی که حتی یه بارم به تو فک نکرده ، برای دیدنش پرپر بزنی در حالیکه دیدن تو براش اهمیتی نداشته باشه حتی شاید از دیدنت ناراحتم بشه ، واسه همین می گم از دوست داشتن خسته شدم میخوام بشم خودم چرا من اینطوری شدم خودمم نمی دونم امروز یهو دلم گرفت یهو دلم خواس راه برم واسه همین از دانشگاه تا پارک وی پیاده رفتم اما چه زود تموم شد .... توی راه چیزای قشنگی دیدم فهمیدم هنوزم چیزایی هس که می شه بهشون دل بس تصور کنین یه روز صب خورشید نباشه تصورشم وحشتناکه پس مثه آدما نیس میشه بش دل بس  من امروز وقتی سر سبزی و شادابی طبیعتو دیدم حس کردم زندم دوباره زنده شدم بوی علف که سرشار از بوی زندگیه بهت یاد آوری میکنه هنوزم میشه سرشار از عشق بود سرشار از طراوت هنوزم می شه نو شد تو هم می تونی با بوی علفا حس کنی زنده ای با دیدن سبزیه طبیعت حس کنی دیگه پژمرده نیستی و از همه قشنگ تر بارون من عاشقشم من عاشق راه رفتن زیر بارونم اما همه می گن بارون هوای 2نفرس اما من می گم بارون کاملا هوای یه نفرس چون فک می کنم بارون می تونه آدمو پاک کنه از هر چی آلودگی و وسوسه و گناهه می تونه قلبتو پاک و شفاف کنه تو هم می تونی مث بارون زلال باشی اما اگه بخوای زیره بارون باید تنها رف با بارون حرف زد تا اون با خودش حرفاتو ببره می گن زیره بارون دعای آدما برآورده می شه چون خدا وقتی نعمتشو به سمت بنده هاش رهسپار کرده همراش توجه بیشترشم میاد من همیشه زیره بارون دعا می کنم و یه وقتایی گریه امروز خیلی قشنگ بود اینقد قشنگ که نفهمیدم کی رسیدم پارک وی راستی تا حالا شبنمارو دیدین خیلی قشنگن و مهربون وقتی می بینی که چجوری دارن برگ لطیف گلارو نوازش می دن حس خوبی بهت دس میده کاش ما آدمام مث طبیعت بودیم امروز از دوس داشتن خستم ........!

چرا ؟!!


باور کن که ذهن من آشفته نیست....

ذهن من مجموعه ای از آشفتگی هاست.........

من نمی توانم این حوادث را تقدیر بنامم .........

من نام زندگی را بر آن نهاده ام ..........

و قبول کن اگر تو هم به جای من بودی ........

حال و روزگاری بهتر از من نداشتی .........

به چهره من نگاه کن ..........

چشم های من سرگردان نیستند ........

چشم هایم مأمن سرگردانیهاست .........!


هنوز هم نمی دانم که چرا تو خود را مسئول تقدیر دانستی .........

چرا تو فکر کردی که باید تاوان همه کس را بدهی ........

جز آنکه هر چه کردی و گفتی نشان از صداقت داشت .......

پس به کدامین گناه ناکرده سالها عمر را تنها به خاطر دیگران با هیچ معامله کردی .....

سلااااااااااااااااااااااااااااام

زیباترین سلام دنیا طلوع خورشید عشق است که آنرا بدون غروبش به تو تقدیم میکنم.

جمله قشنگیه مگه نه!؟شاید امروز بهتر از همیشه معنی اونو درک میکنم آخه هرگز مثل این روزها فقدان عشقو حس نکرده بودم و همیشه فکر میکردم به عشقی که اونهمه ازش تو کتابها و قصه ها گفته اند و نوشته اند رسیده ام و .....اما حالا میبینم که قصه ی من بیشتر شبیه قصه یک گدای حقیر است تا قصه یه عاشق سرفراز!انگار که من اون موقع تا حالا به شفق نشسته بوده ام و منتظر طلوع خورشید از شفق بوده ام نه از فلق!واسه همینه که الان در ظلمت شب تار جفای او دارم ذره ذره جون میدم!
آیا این شب تار پایانی هم هست؟!آیا من تا طلوع صبح زنده می مانم که در فلق انتظار طلوع عشق تماشا کنم؟!آیا....آیا....؟!

خدایا یاری ام کن تا اگر روزی جایی چیزی را شکستم دل نباشد ........ دکتر علی شریعتی


بازگشتی نیس .....

مدتی است که حتی خاطراتم را به فراموشی سپرده ام ......

خاطراتی که امروز هم چون تصاویری مه آلود می نماید......

ای کاش زندگی برگشت پذیر بود .......

ای کاش می توانستم عشق تو را حفظ کنم ......

من زندگی را قمار کرده ام .....

قماری که برنده نداشت و زندگی برگشت پذیر نیست .....

سر خوش از عشق تو .....


سرخوش از عشق دیرینه تو ، هنگامی که احساس می کردم با خوشبختی چند قدمی بیشتر فاصله ندارم باز هم نیشتری به وجودم چنگ زد و قلب عاشقم را مجروح ساخت. ای کاش بتوانم تا پایان این راه تاب بیاورم دلم می خواهد در زیر پرتوهای گرم عشق تو وجودم را گرم کنم و در کنار تو چند صباحی را بگذرانم ......


ای گل .....

ای گل سرخ چه شنیده ای                  که همیشه شرمنده ای

ای گل یاس چه عطری زده ای            که همیشه معطری

نیلوفر آبی چه دردی داری                  که به خود پیچیده ای

گل نرگس تو چه خطایی کرده ای       که در سرما در اسارتی

گل مریم از کدامین روز                       مظهر قداست شده ای

گل شب بو تو چه گناهی کرده ای      که همیشه در تاریکی و ظلمتی

وای بر من شقایق یادم رفت              تو که همیشه مثل خودم بیکسی

من و تو و امواج


دریا آرام است و هوا آفتابی و جز صدای امواج و مرغان دریایی صدایی به گوش نمی رسد و من و تو شانه به شانه هم بر روی شن های نرم ساحل قدم می زنیم .......

نا گاه تو بر می گردی و پشت سرت را نگاه می کنی و می گویی ، ببین ، و من نگاه می کنم جای پاهایمان تا بیکران پیداست ......

تو لبخند می زنی و می گویی تا ابد پا به پای تو خواهم بود و هنوز حرفت تمام نشده که موجی می آید و ساحل را می شوید .............

جنبش واژه زیست

پشت کاجستان ، برف                         برف ، یک دسته کلاغ

جاده یعنی غربت                               باد ، آواز ، مسافر و کمی میل به خواب

شاخ پیچک ، و رسیدن و حیاط               من ، و دلتنگ ، و این شیشه خیس

می نویسم و فضا                              می نویسم ، و در دیوار ، و چندین گنجشک

یک نفر دلتنگ است                           یک نفر می بافد

یک نفر می شمرد                             یک نفر می خوابد

زندگی یعنی : یک سار پرید. از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید ، کودک پس فردا ، کفتر آن هفته ،

یک نفر دیشب مرد                           و هنوز نان گندم خوب است